نیم نوشته
۱۳۹۴ بهمن ۵, دوشنبه
نیم نوشتهی سوم
امروز 3 نفر و نصفی بودم
.
یکی سرحال بود و میخندید،
یکی گوشه ای کز کرده بود و فکر و خیال ِ تو راحتش نمیگذاشت،
یکی هم ایستاده بود و به دو تای دیگر نگاه میکرد و چشمانش پر شده بود
!
نصف هم من بودم بدون تو
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر