۱۳۹۲ شهریور ۶, چهارشنبه

۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

درد


تا حالا با لباس رفتي زير دوش؟
خيلي خوبه.خيلي.
ولي تو حالت عادي نميشه رفت.
بايد به گا رفته باشي.
بايد درد داشته باشي.
بايد جاي زخمات سوخته باشه.
بايد يه جسد باشي كه چند بار نبش قبرت كردن و استخوناتو جابه جا.
بايد زنده زنده مرده باشي.
بايد جلو چشمات احساساتتو تيكه تيكه كرده باشن.
بايد ويولونتو جلو چشمات تيكه تيكه كرده باشن.
ميفهمي چي ميگم؟
نميدونم ديگه چجور بگم.
تا حالا با لباس رفتي زير دوش
اميدوارم نري.
اگه بري ناخودآگاه ميزني زير گريه.
تو اين حال و هوا، تو خيابون هر كي رو ميبيني شبيه اونه
حتي رو تير چراغ برق هم عكسشو زدن كه گمشده
خيلي وقته گمشده.
من يه بار با لباس رفتم زير دوش...









۱۳۹۲ مرداد ۲۵, جمعه

خودارضايي هاي شبانه 2

- تا حالا به حدی عاشق کسی بودی که وقتی بهش فکر کنی، گریه ت بگیره؟ تا حالا یه نفر رو اینقدر میخواستی که شبا نتونی از فکرش بخوابی؟ تا حالا شده اینقد عاشق کسی باشی که موقع حرف زدن باهاش کلمه ها را گم کنی؟ تا حالا اینقدر عاشق کسی بودی که برای رسیدن بهش حاضر باشی بدترین و خطرناک ترین کارها رو انجام بدی؟
- کاندوم آوردی دیگه؟
-یعنی چی؟ دارم باهات حرف میزنم بیشعور!
- هروقت این فکرا اومد تو سرت، برو با یکی بخواب. حداقل برا یه روز آرومت میکنه. الان هر دومون به این خاطر اينجاييم... 

پ.ن : قسمت سوم كامينگ سوون :دي