۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

لبخند های من را تو با خودت آورده بودی و وصله کردی به لب هایم



بعد از  مدت ها یک سری کلمات درباره عشق خواندم که همچین شیک و به جا پشت سر هم چیده شده بودند.مثل نوشته های من بعد از خواندن، احساس تهوع به آدم دست نمیدهد. آدم موقع خواندنشان احساس سبکی خاصی میکند. انگار که نشسته ای توی وان آب گرم و و جسمت از بدنت جدا شده و رفته چسبیده کف وان و روحت با یک حالت خیلی سکسی در حال خوردن تکیلاست، دستانت هم لبه ی وان.
الیاس نوشته این ها را. نامرد بس ناجوانمردانه خوب نوشته.

ساعت و ثانیه و روز و ماه و به سال نرسید.. انگار ما مدت ها بود هم را دیده بودیم... و من دست های تو را گرفته بودم و خیابان ها را وجب به وجب با تو قدم زده بودم.. جوری که از لبخند هایم می توانستی بفهمی خوب نیستم و از آن طور نگاه کردن های با سکوت َت می توانست َم بفهم َم چقدر خوب نیستند این روزهای لعنتی
مدت هاست ک من توی تاریک ُ روشن ِ لحظه هام به وقت هایی فکر می کنم که باران باریده و ماهی ها عاشق شده اند و تو را .. تو را جایی سر راه َم قرار داد و ماهی هایت عاشق شدند و من را از این سر دنیا به تویی که دنیای َ ت خیلی دور است از ما، به هم رسانده... این روزها ... وقتی می گویم این روزها منظورم واقعا این روزها نیست  روزها ی ما از سال های قبل از بودن ِمان .. روزهای ما از سال های قبل از شناختن ِمان ... روزهای ما خیلی قبل تر از این حرف ها روزهای ما شدند ... من و تو خیلی قبل تر ،ما بودیم و معنی عشق را می شود از این جمله خواند.
پ.ن : .. لبخند های من را تو با خودت آورده بودی و وصله کردی به لب هایم ..

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

آلت به علاوه ی سه



بعضی چیزها هستند که وقتی می روند، جایشان می‌ماند. و این جاها تا تقی به توقی میخورد، درد میکنند و اذیت میکنند و ... . گاهی وقت ها منطق آدم مثل یک پسر عاقل و بالغ و فهمیده میگوید:  که برو،نمان. بیشتر وقت ها هم احساس آدمی مثل یک پسر احمقِ نادانِ روان پریش و البته عاشق، میگوید:نرو،بمان. اینگونه است که نمی‌روی و می‌مانی و نمی‌رسی و از دور نگاه میکنی، رفتنش با دیگری را، و درد میکشی... . حالا اگر هم میرفتی فرقی نمیکرد.در این حالت هم جایش میماند و درد میکرد و ...
رسیدن چیز خوبی است. به قول دوستم که میگوید : کمی به من برس. من از رسیدن به تو حالم خوب میشود. چقدر چرت و پرت گفتم. همیشه همین است. هر وقت میخواهم از چشم هایش بگویم اینقدر حواسم پرت میشود که اصل مطلب یادم میرود و همین طوری خزعبل می‌بافم. آخر چشم هایش بدجور اذیت میکنند. از آن اذیت های دوس داشتنی. اصن بعضی چشم ها هستند که صدا دارند. صدای خوب... مثلا همینطوری داری برای خودت راه می‌روی که یکهو صدایی اسمت را می‌گوید و برمی‌گردی می‌بینی کسی چیزی نگفته! فقط اوست که دارد نگاهت می‌کند.
خداییش این ها هم همه چرت و پرت بود. درست است من عاشقم ولی دلیل نمیشود عشق وجود داشته باشد. همینطور که من یک آدم منطقی ام و دلیل نمیشود منطق وجود داشته باشد.و بالاتر گفتم که منطق کارکردش چیست. و چون وجود ندارد پس کارکدی ندارد حالاهرچقدر هم من آدم منطقی ایی باشم. ولی جدا از همه این ها از آمدنش معلوم بود که برای کشتن آمده. با آن چهره ی خشن که در ماورایش یک سکوت سردی هست که تو را به انتظار فرا میخواند. انتظار برای مردن. به زودی میمیرم. چه مردن دوس داشتنی ای.

+ ضمیمه این خرعبلات: هر آهنگی که ممکن است موقع گوش کردن به آن، اشک از چشمانتان سرازیر شود.
++ عنوان را درست تر بخوانید.
+++ قبلا،یعنی حدودا سال پیش گفته بودم که فقط یک بار عاشق شدم. خب من خزعبل زیاد میگویم.

۱۳۹۳ شهریور ۹, یکشنبه

Together!

- تو نون خامه ای ِ خودمی...
- نه، من نون خامه ای ِ کسی نیستم
- چته؟ خوبی؟
- آره
- دروغ نگو. مشخصه ی چیزی هست. چی شده؟
- آرش دیروز گفت وقتی منطق کسیو نمیفهمی
 بهش بگو منطقشو واضح تر توضیح بده، نه اینکه بهش بگی تو بی منطقی
- آرش کیه؟ خب؟ منظور؟
- آرش دیگه. هیچی بیخیال
- متنفرم از وقتایی که سعی میکنیم حرف بزنیم یهو میگی بیخیال. خیلی متنفرم
- دقیقا منم متنفرم
- چته تو؟ چرا اینقد فازت مزخرف شده امروز؟ داری به منم انرژی منفی میدی...
محمد بلند شد و به سمت کاپشنش رفت که پشت در آویزون شده بود. ویِن با سرعت به سمت پاهای محمد دوید و بدنش رو به پاهای لخت محمد مالوند. محمد همیشه به این فکر میکرد که چرا باید احساسش به یه گربه خیلی بیشتر از احساسش به آدما باشه. همیشه ذهنش درگیر این بود و هیچ وقت هم جوابی براش پیدا نکرده بود.
هوای بیرون سرد بود. انگشتای پاش یخ کرده بود. ولی خب مجبور بود تو بالکن سیگار بکشه چون سینا از سیگار بدش میومد. گوشیش رو در آورد و آهنگی که همیشه موقع سیگار کشیدن گوش میکرد پلی کرد. آهنگ متن یه فیلم بود. اسم آهنگ بود : ما تا ابد با هم زندگی خواهیم کرد. همیشه با اسم آهنگ مشکل داشت. به نظرش اسم آهنگ کاملا در تضاد با محتوای آهنگ بود. هر وقت که به این آهنگ گوش میکرد، خودشو تصور میکرد که کنار قبر سینا ایستاده و داره سیگار میکشه.و این جمله تو ذهنش میچرخید:  کجاست زندگی با تو تا ابد؟!
پ.ن : خودم یادم نمیاد کی اینو نوشتم!


پیوست: آهنگِ  
together we will live forever 
Clint mansell