۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

مرگ تدریجی یک خودکشی



تو نمیدانی چه دردی است
نبودن کسی که دل ببندی به او
نمیدانی چقدر درد دارد
بالا رفتن از صندلی
انداختن طناب دور گردن
آه، مهمان ناخوانده،
اشک هایی به زیر صندلی جاری میشود و به آن طرف اتاق میرود
مثل یک کودک که ترسیده، زیر میز، گوشه دیوار، داخل گنجه
و سرانجام روی بالش خشک میشود

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

گونه های بنفش



ما اشتباهی بدنیا آمده ایم
اشتباه در مکان، فاصله
من اینجا در کلبه رویاهای خود
تو آنجا پشت کوه های پر پیج و خم ابرویت
من اینجا و رد انگشتانم بر پنجره اتاق و نام تو
تو آنجا پر از گل های سرخ روی گونه ات و در دشت اشتباهی
اتاق من گل سرخ کم دارد
موهایم هم، بازی انگشتانت را
خواب هایم، رویایت را دارد ولی بیداری ام آغوشت را کم دارد
اگر میایی بگو تا رو تختی بنفش را بردارم از روی تخت
دوست دارم حل شوم در آغوشت

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

خواهش باران

درختان حیاطمان یکی یکی دارند لباس سبزشان را میپوشند.
یکی شان با لباس بلند سبز با گل های صورتی روی آستینش،
دارد خودنمایی میکند و میخواهد حسادت بقیه را برانگیزد.
آن طرف تر، در باغچه‌ی کوچک کنار پنجره، درختچه ای با لباس ساده،
بی اعتنا به زرق و برق بقیه درختان با حالتی پر از غروری غمناک، ایستاده است.
یاد لبخند کودک سر چهارراه میافتم که قدش به شیشه‌ی ماشین‌های شهرم نمیرسید.
...
گل‌هایش را میگذارد کنار آدامس‌ها، مینشیند روی جدول و با چشمانی درخشان و خسته،
آسمان را نگاه میکند. در چشمانش خواهش باران است.
میروم مینشینم کنارش. نگاهی میکند.
 همیشه در جیبم چند تا آبنبات هست برای این چشم‌های معصوم...
برای چشم‌هایی که پر از خواهش باران است.
زرد رنگ‌شان را انتخاب میکند. می‌گوید خوشمزه تر از آبنبات هایی است که دوستش آن طرف چهارراه می‌فروشد.
به چشمانش میگویم نگران نباش. درخت آلبالوی حیاط ما، وقتی میوه میدهد،
بچه‌ها همه دستشان میرسدبه میوه‌ها. با نوازش برگ هایش آلبالو ها رو میبوسند.
ولی درخت گیلاس‌مان، دست نوازش بچه ها نمیرسد به برگ هایش.
با کلی تکان و لرزش میوه ها نصیب بچه ها میشود.
یکی دیگر از آبنبات ها را که مزه ی آلبالو میدهد برمیدارد و برمیگردد سر کار...

پیوست : لطفا Nikos - Secret Love