۱۳۹۴ بهمن ۵, دوشنبه

نیم نوشته‌ی یکم



آسمان هم امروز مثل دلِ من شده بود.
اینقدر بارید و بارید بارید تا خشک شد.
خشک مثل چشمان من،بعد از رفتن تو، شد.
بعد اینقدر پلک زد و رفتنت را نگاه کرد و اینقدر پلک زد و رفتنت را نگاه کرد تا اینکه خسته شد. تاریک شد.
مثل قلب من، که خسته شد و برای همیشه خوابید آن تپش ها که با نفس های تو میزد، و تاریک شد آن نورهایی که با چشمان تو روشن میشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر