۱۳۹۲ اردیبهشت ۶, جمعه

Once Upon A Time, Cuddle , The End


 تماسِ مهربانِ فیزیکی

در توضیح این نوع تماس باید گفت که تماسی ست بسیار مهربان و بسیار فیزیکی!
 و برقراری این تماس مستلزم اپراتور احساس اُم است.
در ادامه باید عرض کرد به حضورتان که این تماس همان کادِل است در زبانِ اجنبی ها!
اما کِی رخ می‌دهد؟
رخ دادن خود عملی است بسیار پیچیده که بعدا مفصل درباره آن مینویسم.
 اما همین بس که عرض کنم چند نوع رخ دادن داریم:
یک- رخ دادن هنگام بازی شطرنج که بسیار از آن متنفرم.
 از رخ دادن نه، از بازی شطرنج. بدین ترتیب که رخ خود را دودستی یا یه دستی،
در مواردی که شوهرخاله تان سر منقل مشغول است، و شما با پسرخاله‌ی جنسِ‌دگر ندیده تان بازی میکنید، تقدیم میکنید.
دو- رخِ یار. که یار رخ‌اش را به شما میدهد.
 یار میتواند پسرِ همسایه باشد (این اواخر خیلی از پسر همسایه مینویسم! دِفِنِتلی آی هَو اِ کِراش آن هیم؛ اِ هیوج وان!) یار میتواند هر ننه قمر دیگری هم باشد.
 یار را باید مرده شورش را برد مرده شور خانه و ترتیبش را داد! راستی میگویند مرده شور ها دچار سردی جنسی هستند. بنده خدا ها به هر جا دست میزنند به امید یک تکان، یک سرخی، یک افزایش طولی چیزی، ولی همه امید هایشان نقش بر گور میشود.
سه- از آن جا که بحث درباره‌ی تماسِ مهربانِ فیزیکی بود بقیه موارد را خودتان در خانه با آقای راویولی تان بحث کنید! به من چه اصن. رخ و دَرد. آخ گفتم درد! رخ دادن همیشه درد دارد...
دیروز یک عکسی دیدم که یه عدد پسر مو طلایی و یک عدد پسر مو فرفری، 
در راستای شمال-جنوب روی کاناپه ای نرم و خفن! کنار هم خوابیده اند.
 طوری که دست چپ موفرفری رو شانهی راست موطلایی یکم پایین تر از شانه؛
 و سرش هم روی بازوی چپ موطلایی آرام گرفته.پای چپش هم بین پاهای موطلایی پهلو گرفته.
کل ابعاد فانی موفرفری طوری بین دستان موطلایی محاط شده که آدم را یاد تابلوی اتاقِ من میاَندازد! تابلوی اتاق من چیست؟ نمیدانید؟! ندانید. نمیگویم. آنقدر بمانید در کف تا خوب تمیز شوید.
طلایی و فر بودنِ مو همه ش خزعبل است.
 تنها نکته ای که برای برقراری یک تماسِ مهربانِ فیزیکی باید رعایت کرد تا تماس، دوام و کیفیت بالایی داشته باشد،
 این است که آن دو موجودِ زنده، گوشی خود را خاموش، کلا ارتباط با دنیای بیرون قطع. فقط ارتباط را با دنیای آن یکی موجود زنده وصل بکند.
تماسِ مهربانِ فیزیکی، زمان خاصی برای رخ دادن ندارد.
 هروقت آن طرف لم داد روی کاناپه شما لَمانه لَمانه به سمتش بروید. آن گاه کم کم تک تک سلول ها و عصب هایتان محاط میشود یا محیط میکند و ادامه‌ی ماجرا.
و یک نکته‌ی آخر درباره‌ی محیط کننده و محاط شونده، اولی باید به شدت مهربان باشد دومی هم به شدت جیگر، یا شاید ناز، شاید هم پیشی( همان گربه ست که محیط کننده ی مهربان برای محاط شونده اش از لفظ پیشی استفاده میکند) باشد.
شاید خودتان ندانید ولی من عاشق شماهایی هستم که خزعبلات من را میخوانید.
در ضمن هر موسیقی ای که سلیقه‌ی کج و معوج تان میپسندد، میتوانید پیوستِ عملیات بکنید.


۱۱ نظر:

  1. بعضی نوشته‌ها رو که آدم می‌خونه، قند توی دلش آب می‌شه
    :یک بغل حسابی
    :*

    پاسخحذف
  2. وارتان جان شما باید موسیقیِ یه حبه قند را پیوست کنید به عملیاتتان :دی

    پاسخحذف
  3. (برای بار نمی‌دونم چندم) این نوشته‌ات رو ۲ بار دیگه خوندم امروز :X

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درساتونم اینطوری زیاد زیاد بخونین جامعه دگرباش صاحب یه انیشتین میشه :دی

      حذف
    2. :)) درسم کجا بوده؟ نیم‌نشوته‌های تو رو می‌خونم :* :X

      حذف
  4. آره منم دو روز پیش خوندم و الانم دوباره خوندم. خیلی جالب بود و پل ارتباطی بین موضوعاتی که بکار بردی خیلی قوی پایه‌ گذاری شده. حرفه‌ای هم می‌نویسی.

    پاسخحذف