بعضی چیزها هستند که وقتی می روند، جایشان میماند. و این جاها تا تقی به توقی میخورد، درد میکنند و اذیت
میکنند و ... . گاهی وقت ها منطق آدم مثل یک پسر عاقل و بالغ و فهمیده میگوید:
که برو،نمان. بیشتر وقت ها هم احساس آدمی مثل یک پسر احمقِ نادانِ روان
پریش و البته عاشق، میگوید:نرو،بمان. اینگونه است که نمیروی و میمانی و نمیرسی و از دور نگاه
میکنی، رفتنش با دیگری را، و درد میکشی... . حالا اگر هم میرفتی فرقی نمیکرد.در
این حالت هم جایش میماند و درد میکرد و ...
رسیدن چیز خوبی است. به قول دوستم که میگوید :
کمی به من برس. من از رسیدن به تو حالم خوب میشود. چقدر چرت و پرت گفتم. همیشه
همین است. هر وقت میخواهم از چشم هایش بگویم اینقدر حواسم پرت میشود که اصل مطلب
یادم میرود و همین طوری خزعبل میبافم. آخر چشم هایش بدجور اذیت میکنند. از آن اذیت
های دوس داشتنی. اصن بعضی چشم ها هستند که صدا دارند. صدای خوب... مثلا همینطوری داری برای خودت راه میروی که یکهو صدایی اسمت را میگوید و برمیگردی میبینی کسی چیزی نگفته! فقط اوست که دارد نگاهت میکند.
خداییش این ها هم همه چرت و پرت بود. درست است
من عاشقم ولی دلیل نمیشود عشق وجود داشته باشد. همینطور که من یک آدم منطقی ام و
دلیل نمیشود منطق وجود داشته باشد.و بالاتر گفتم که منطق کارکردش چیست. و چون وجود
ندارد پس کارکدی ندارد حالاهرچقدر هم من آدم منطقی ایی باشم. ولی جدا از همه این
ها از آمدنش معلوم بود که برای کشتن آمده. با آن چهره ی خشن که در ماورایش یک سکوت
سردی هست که تو را به انتظار فرا میخواند. انتظار برای مردن. به زودی میمیرم. چه مردن
دوس داشتنی ای.
+ ضمیمه این خرعبلات: هر آهنگی که ممکن است موقع
گوش کردن به آن، اشک از چشمانتان سرازیر شود.
++ عنوان را درست تر بخوانید.
+++ قبلا،یعنی حدودا سال پیش گفته بودم که فقط یک بار عاشق شدم. خب من خزعبل زیاد میگویم.
عشق اول فقط یک خاطره است
پاسخحذفعشق بعدی همان فاجعه است
عشق همیشه در مراجعه است.
من در این عمری که کردم یادگرفتم منطق برایند احساس تو از یک رویداد احساسی است. مانند منفی در منفی، احساس در احساس میشود منطق.
پاسخحذف