۱۳۹۲ مرداد ۲۵, جمعه

خودارضايي هاي شبانه 1


خود ارضایی های شبانه ام،
راه فراری بود از دست خاطراتت؛
میخواستم فراموش کنم خنده های توخالی ات به من و چشمک های پر از شهوتت به او را،
خودارضایی های شبانه باعث می شد یادم برود حرکت انگشتان او را،
حرکت انگشتانش روی بدن ظریفی که ساعت ها فقط مینشستم نگاهش میکردم.
من با چشمانم عشق می ورزیدم.
دیشب خوابِ عشق بازی تان را دیدم،البته تو میگفتی عشق بازی! فقط با آلتش عشق می ورزید.
چشمان من در مقابل آلت او،برنده مغلوب بود.
خود ارضایی های شبانه ام برای این بود که آرام بخوابم و دیگر خواب صحنه های سانسور نشده تان را نبینم.آخر هنوز 18 سالم نشده.
همیشه میگفتی چرا به من نمی گویی دوستم داری؟
من تو را دوست داشتم.این یک راز بود و راز را نباید گفت.
نباید با زبان گفت.
آن شب بارانی،روی پل عابر پیاده.دستت در دستم،چشمانم رو دوختم به چشمانت رازم را گفتم.
آن روز در بالکن خانه مان،گفتی ازم عکس بگیر.یادت هست؟
کادر این بود:خورشید،رنگین کمان بعد از باران و چشمان تو
در کادر یک چیز دیگر هم بود.رازی که در چشمان من بود.چشمان من در کادر نبود ولی رازش در کادر بود.
به همین خاطر 2 سال پیش اسکار را دادند به راز چشم هایش.
تو هیچ وقت راز چشم هایم را ندیدی.در چشمانت هم هیچ رازی نداشتی.
مشکل اینجا بود که رنگین کمان بین ما فقط بعد از باران اشک های من ظاهر میشد.
مشکل اینجا بود که بعد از اشک های تو،خورشید طلوع نمی کرد و رنگین کمانی در کار نبود.
خود ارضایی شبانه ام برا ی این بود که این کلمه ها آزاد شوند از زندان احساساتم. . .

 تقريبا دو سال قبل

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر