این روزها گوش کردن به آهنگ ارغوان علیرضا قربانی
برایم یک عادت شده. حداقل روزی 10 بار گوش میکنم. نمیدانم ابتهاج در چه حالی بوده
که اینگونه با ارغوان از احساساتش سخن گفته.
شاید راه خوبی است که بعضی وقت ها ما هم بنشینیم با
ارغوان از دردهایمان صحبت کنیم
...
ارغوان میخواهم اول از شهری که در آن زندگی میکنم
برایت بگویم.
در شهرِ من، از ترس رنگین کمان، شب ها باران میآید.
ارغوان، ارغوان اینجا رنگینکمان تنهاست. اینجا قامت
رنگین کمان هر روز خمیدهتر میشود.
ارغوان، اینجا رنگین کمان نقاب بر چهره دارد،
خاکستری رنگ.
ارغوان اینجا خانهی رنگین کمان نه آسمان است، نه
قلب انسانها
اینجا خانهی رنگین کمان پستوی " گوشه فراموش شدهی
غمگین" اتاق
است...
ارغوان، اینجا همهی جملهها دو بخش دارد : فاعل،
مفعول...
...
ارغوان، اما در این شهر کوچک خانهای هست پر از رنگ.
در این خانه رنگین کمان همیشه هست. بدون بهانهی
باران...
ارغوان، تو زیبایی. بنفش زیباست. ولی رنگین کمان
زیباتر است. هم بنفش دارد هم آبی هم قرمز هم .... ارغوان همه چی زیباست. ارغوان
بیا شهری بسازیم که در آن مردم، همه چیز را زیبا ببینند.
ارغوان، بیا شهری بسازیم که مردم، نه سیاه باشند، نه
سفید، نه همجنسگرا باشند نه دگرجنسگرا
فقط یک برچسب داشته باشند. " انسان" باشند.
ارغوان مادرم رنگین کمان را دوست دارد.
ارغوان بیا خانهای بسازیم. خانهای مثل خانه من که
مادرم برایم ساخته.
...
ارغوان، درِ این گوشه ی غمگین فراموش شده را میخواهم
برای همیشه ببندم. میخواهم بروم وسط اتاق و نزدیک او، نزدیکِ نزدیک، تا صبح با او
شادمانه برقصم.
ارغوان، آینده همان گذشته است که خواهد آمد.گذشته هم
همان آینده ای است که آمد و رفت. امروز باید انسان بود. امروز باید به قولِ یک نفر
" درِ همهی پستوها را یک بار برای همیشه
شکست و
ایستاد جنگید "
ارغوان به رنگین کمان من یاد بده همیشه برافراشته
باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر